من امیر لطیفی هستم و این ۱۹مین قسمتِ پادکست دیدنه. هدف ما در این پادکست مرور تاریخِ فلسفه‌ست. این قسمت دومِ دوگانه‌ای که به رواقی‌گری اختصاص داره.

قسمت قبل فصل جدید دیدن شروع شد: فصل یونانی‌مآبی. از چند مکتبِ فلسفیِ غالب در این دوره نام بردیم: یکی از این مکاتب رواقی‌گری که قرار شد دو قسمت در موردش حرف بزنیم. قسمت پیش از جمله گفتیم مارکوس آورلیوس، یکی از امپراتوران روم، بلندآوازه‌ترین رواقیِ تاریخه. کتاب بسیار خواندنی تأملات رو نوشته. از تأملات گفتیم و از جهان‌شناسیِ رواقی، از اخلاقِ رواقی که آرامش رو در صلح با جهان جستجو می‌کنه. از ایده‌ی جهان وطنی گفتیم، اینکه عقل یکسانی در تمامِ ذرات طبیعت و موجودات از جمله انسان‌ها جاریه و در نتیجه گویی انسان‌ها ساکن یک وطن بزرگ به وسعت جهان هستند. و حالا بریم سراغ این قسمت: از فکر و عمل و مرگِ رواقی‌گرایانه، و از هنر و زیبایی خواهیم گفت، در آخر هم چند نقد به رواقی‌گری.

اگر قسمت قبل رو مقدمه‌ای بر این قسمت در نظر بگیریم، وقتشه که بریم سر اصل مطلب و از مارکوس بپرسیم چه توصیه‌های عملی و روشنی داره برای زندگی. و این پاسخِ نگارنده‌ی تأملات به ماست: «چه سودایی باید در سر داشت؟ فقط و فقط همین: اندیشه‌ی عادلانه، عملی فداکارانه، گفتاری صادقانه، خلق‌و‌خویی تقدیرگرایانه و اعتقاد به مبدا و منشا واحدِ امور.»

عدالت، فداکاری، صداقت. طبیعیه که تاکیدِ مارکوس بیشتر روی چنین فضیلت‌هایی باشد، فضیلت‌های صلح‌طلبانه و دوستانه. دستِ‌کم توی این فهرست خبری از شجاعت نیست که برای خیلی از چهره‌های پیش از این، از جمله افلاطون و ارسطو، بسیار مهم بود. این فهرست ما رو به یاد اخلاق مسیحی می‌ندازه با محوریتِ عشق و دوستی.

در مورد خلق‌وخوی تقدیرگرایانه و اعتقاد به مبدا و منشا واحد امور هم که مفصلاً حرف زدیم. وقتی شروع و پایان در کنترلِ نیرو و عقلِ واحدیه، طبیعتاً باید در میانه‌ی این شروع و پایان، یعنی در زندگی، خلق‌وخوی تقدیرگرایانه پیشه کرد، جایی برای جنگیدن با سرنوشت باقی نمی‌مونه. به چه می‌اندیشی؟

دیدن متکی به همراهی و کمک شماست. از دیدن حمایت کنید.