بیستم | اپیکوروس - لذّت‌گرایی

مقدمه

من امیر لطیفی هستم و این بیستمین قسمتِ پادکستِ دیدنه، در این قسمت مفصل از اپیکوریان خواهم گفت. 

 

از همراهانی که دیدن رو حمایت می‌کنند تشکر می‌کنم: اون‌ها که در حامی‌باش از دیدن حمایتِ مالی کردند، همچنین همراهانی که ساکنِ خارج از ایران هستند و از طریقِ صفحه‌ی دیدن در Patreon حمایت کردند. در Patreon می‌تونید آبونه‌ی دیدن بشید و به ازای هر قسمتی که در آینده منتشر میشه مبلغی پرداخت کنید. دستِ تمامِ کسایی که دیدن رو به دیگران معرفی می‌کنند به گرمی می‌فشرم . سپاسگزارِ کسایی هستم که به من پیام‌های محبت‌آمیز می‌دند، تشویقم می‌کنند و سرِ ذوقم میارند. یک خبرِ خوب هم دارم که بماند برای آخرِ این قسمت. 

 

فصلِ اوّلِ دیدن به فیلسوفان پیشاسقراطی پرداختیم. فصلِ دوّم رو با سوفسطائیان شروع کردیم و بعد رفتیم سراغِ سقراط. سقراط فلسفه رو به شهر آورد و  متمرکز شد رویِ زندگیِ عملی و اخلاق. بعد از سقراط اندیشیدن به زندگیِ عملی در قالبِ اخلاق، و البته سیاست، شد بخشی از مشغله‌ی فیلسوف. افلاطون و ارسطو هر دو در عمارت‌های فلسفیِ عظیمی که ساختند بخش‌هایی رو به اخلاق و زندگیِ عملی اختصاص دادند. پس از ارسطو، در دورانِ یونانی‌مآبی، اخلاق دوباره مرکزیت یافت، چون احوالِ سیاسیِ یونانیان بی‌ثبات شده بود و انسان‌ها در جستجوی تسلای خاطر بودند. فلاسفه در پاسخ به نیازِ روز متمرکز شدند بر فرد و سعادتِ فردی. راهکار هر مکتب برای کسبِ آرامش متفاوت بود: راهکارِ رواقیان صلح با واقعیت بود، اپیکوریان از طریقِ لذت‌جویی و رنج‌گریزی آرامش می‌جستند، کلبیان به قیدهای دست‌وپاگیرِ اجتماعی پشت کردند، و شکاکان با این استدلال که در رد و تائیدِ هر نظر و عملی می‌شه دلایلی آورد نتیجه گرفتند که نباید سخت گرفت و بر سرِ دو راهی‌های زندگی برآشفت.

 

دو قسمت از رواقیان گفتم. فکر می‌کردم یک قسمت برای پرداختن به سه مکتبِ مطرحِ دیگه‌ی این دوره، یعنی اپیکوریان، کلبیان و شکاکان، کافیه. شروع کردم به مرورِ منابعی که برای اپیکوریان در نظر گرفته بودم. هر چه پیش‌تر رفتم فهرستِ مطالبی که حیفم اومد به‌شون اشاره نکنم طولانی‌تر و جزئی‌تر شد. دستِ آخر یک قسمت برای سه مکتب، عجالتاً تبدیل شد به یک قسمتِ اختصاصی برای اپیکوریان، تا بعد ببینیم کلبیان و شکاکان در چند قسمت جمع می‌شن.

 

اپیکوروس یا اپیکور بنیانگذار مکتبِ اپیکوری در ۳۴۲ ق.م. در سامُس، جزیره‌ای یونانی، به دنیا اومد. بعدها به آتن رفت. در حاشیه‌ی آتن باغی خرید و در اون مدرسه‌‌‌ای تاسیس کرد. این باغ به قدری مشهور شد که وقتی کسی می‌گفت باغ همه می‌دونستند منظور باغِ ایپکوریانه.

 

تمرکزِ اصلیِ اپیکوریان اخلاق بود. امّا هیچ اخلاقی بدون مقدماتِ جهان‌شناختی و معرفت‌شناختی شکل نمی‌گیره. اوّل باید بتونیم جهان و انسان رو توضیح بدیم که بعد از رابطه‌ی انسان با جهان و همچنین رابطه‌ی انسان با انسان در قالبِ اخلاق حرف بزنیم. 

 

خب بیاید کمی به این مقدمات بپردازیم. اول از همه باید بگم که در مجموع اپیکوریان چندان علاقه‌ای به این مقدمات نداشتند. خیلی تمایلی به کندوکاو در طبیعت و علوم و ریاضی و مسائلِ انتزاعیِ از این دست نداشتند، مگر این که به کارِ فلسفه‌ی اخلاقی‌شون بیاد.

 

فیزیکِ اپیکوریان اتمیه. قسمتِ دهم که مختصِ اتمیان بود گفتم: اتم‌گرایان معتقدند اتم‌ها تصادفاً به هم پیوستند و از این پیوندهای تصادفی جهان پدید اومده و این یعنی خدا یا عقل واحد و متمرکزی جهان رو خلق نکرده. برای هدفِ ما همین مقدار دونستن از جهان‌شناسی و فیزیکِ نحیفِ اپیکوریان کافیه. چرا؟ چون همین قدر که بدونیم پای خدا در میون نیست، تکلیفِ خیلی چیزها روشن میشه، مثلاً وقتی خدایی وجود نداره، یا منبعِ واحدی از خیر و معرفت در کار نیست فیلسوف برای تدوینِ اخلاق و کسبِ معرفت مجبوره متکی بشه به امورِ ملموس و در دسترسِ دنیوی. خواهیم دید که اپیکوریان هم همین کار رو می‌کنند.

 

و اما معرفت‌شناسیِ اپیکوریان: معرفت‌شناسیِ اپیکوریان تجربی‌ست. یعنی چی؟ اپیکوریان سه ملاک برای حقیقت دارند که مختصراً توضیح‌شون می‌دم. اما پیش از اون، وقتی می‌گیم “ملاک برای حقیقت” منظور چیه؟ منظورمون سنجه‌ای که به کارِ شناختِ امور میاد، با بکارگیریش می‌تونیم بفهمیم شناختِ ما از واقعیت واقعاً مطابقِ واقعیته یا نه.

 

این سه معیار برای اپیکوریان این‌ها هستند: حواس، پیش‌مفاهیم، و انفعالات. 

 

اول: حواس. اپیکوریان معتقدند حواس نمی‌تونند خطا کنند. احتمالاً به محضِ شنیدنِ این ادعا، مثال‌های نقضِ زیادی توی ذهن‌تون شروع کردند به رژه رفتن. یه مثالِ نقضِ کلاسیکِ کتب و کلاس‌های فلسفه اینه: چوبی که نصفش تو آبه اون بخشیش که توی آبه شکسته به نظر می‌رسه. یه مثالِ دیگه سرابه: در یه روزِ داغ، در کویر، در دوردست، آب و آبادی‌ای نیست ولی به نظر میاد که هست. این دو تا! هزار تا خطا‌ی حسی دیگه هم می‌شه فهرست کرد ولی هیچ کدوم‌ اپیکوریان رو مجاب نمی‌کنند که حس می‌تونه خطا کنه. حرفِ حسابِ اپیکوریان اینه: اندام‌های حسی فقط دریافت‌کننده‌ هستند، فقط هر چی دریافت می‌کنند رو منتقل می‌کنند. چوب از اونجایی که در آبه تصویرش واقعاً شکسته‌ست، واقعاً شکسته دیده میشه، شکسته حس میشه. در سراب واقعاً آب‌و‌آبادی دیده میشه. مشکل کجاست؟ مشکل نتیجه‌‌ایه که ما از مشاهدات‌مون می‌گیریم. چوبِ توی آب شکسته به نظر می‌رسه، ما نتیجه می‌گیریم که شکسته‌ست. نتیجه‌گیری ما غلطه، نه شکسته به نظر رسیدنِ چوب. در دورست به نظر آب‌و‌آبادی هست، ما نتیجه می‌گیریم پس واقعاً هست. خطا در حکمیه که ما صادر می‌کنیم، نه در مقدماتی که حواس فراهم کردند. اتفاقاً اگر اون نصفه‌ی چوبی که توی آبه مثلِ نصفه‌ی بیرونی صاف به نظر برسه خطاست. اگر چشم‌مون سراب رو سراب نبینه دچار اشکاله. اندامِ حسی فقط دریافت‌هاشون رو منتقل می‌کنند، خطا تو کارشون نیست خطا در تفسیرِ ماست، در حکمِ ماست.

 

ملاک دومِ شناخت: پیش‌مفاهیم. پیش‌مفاهیم از تجربه میاند و حاصل انباشتِ ادراکِ حسی هستند. مثلاً فهمِ ما از انسان حاصلِ تجربه‌ی ما از مواجه با انسان‌های گوناگونه، حاصلِ ادراکِ حسی‌ِ ما از انبوه انسان‌هاست. این تجربه‌ها تجمیع می‌شند و ما رو به مفهومی از انسان می‌رسونند. این مفهوم به چه معنی پیشینی هست؟ به این معنی که دیگه در ذهن حاضر و آماده‌ست و به ما در شناختِ باقیِ انسان‌ها کمک می‌کنه. پیش‌مفاهیم بینِ انسان‌ها مشترکند، یعنی مثلاً فهمِ انسان‌‌ها از انسان در نزدِ همه یکسانه.

 

ملاکِ سومِ شناخت انفعالاته. منظور از انفعالات، یا به یونانی پاته، حالاتِ روانی و عاطفیه. احساسِ لذت، احساسِ درد، شادی، غم، رنج، ترس، آرامش، انفعالات شامل همه‌ی این‌ها می‌شند. این‌ها ملاکِ شناختِ راهِ زندگی‌اند، به این معنی که باید در مسیرِ انفعالات خوشایند حرکت کرد، در مسیرِ لذت، و از درد و رنج و هر نوع انفعالِ ناخوشایندی اجتناب کرد. 

 

می‌خوام توجه‌تون رو جلب کنم به خصوصیتِ مشترکِ سه ملاکِ اپیکوریان برای حقیقت: تجربی بودن. ادارکِ حسیِ محصولِ تجربه‌‌ست، پیش‌مفاهیم فرآورده‌ی تجربه‌های تکرارشونده هستند، انفعالات هم حاصلِ تجربه هستند. با این اوصاف، دیدگاه اپیکوریان تجربه‌گرایانه‌ست. براساس دیدگاهِ تجربه‌گرایانه هر شناختی مستقیم یا غیرمستقیم برآمده از تجربه‌ست. هیچ علم و دانشی در ما از هیچ امری شکل نمی‌گیره مگر از طریقِ تجربه کردن. یعنی تنها منبع شناختِ تجربه‌ست. تجربه‌گرایان ذهن رو تشبیه می‌کنند به لوحِ سفیدی که با تجربه به مرور نوشته میشه. نقطه‌ی مقابلِ تجربه‌گرایی یا Empiricism، خردگرایی، عقل‌گرای یا Rationalism هست. عقل‌گرایان معتقدند تجربه تنها منبعِ آگاهی نیست. افلاطون که یک عقل‌گرای اعلاست معتقده ذهن لوحِ سفیدی نیست که تازه ما باید راه بیفتیم و هی تجربه کنیم و تا کم‌کم بفهیم درخت چیه، انسان چیه، این چیه، اون چیه. مثال‌های هر چیزی از قبل در ذهنِ ما هستند، درخت که می‌بینم عقل‌ میره سراغِ مثالِ درخت که از قبل درش بوده. در آینده مفصلاً و به تکرار به این بحث باز خواهیم گشت. بریم سراغِ اخلاقِ اپیکوری.

 

اخلاقِ اپیکوری لذت‌گرایانه‌ست. کلمه‌ی لذت‌گرایی یا به انگلیسی هدونیسم می‌تونه تخیل رو حسابی قلقک بده: عده‌ی اپیکوری لذت‌گرا… در باغی بیرونِ آتن… که اولویتِ اوّل و آخرشون کسبِ لذته. اگر ساکنِ تهران باشید ممکنه یه باغ‌ویلای بزرگ در یه جای خوش آب‌وهوایی اطرافِ تهران، مثلاً لواسون، رو تصور کنید که میزبانِ جمعی از افرادِ خوش‌گذرونه با پوست‌های احتمالاً برنزه که آتیشِ منقلِ بساطِ جوجه و عرق‌شون خاموش نمیشه و همیشه سرخوش و در هم‌برهم مشغولِ عیاشی هستند. از این ویلاها که خبرِ جمع‌ کردن‌شون میشه از افتخاراتِ پلیس، از اینها که در موردشون تیتر می‌زنن “دستگیری صدها مرد و زن در پارتی‌ِ شبانه‌”، با تاکید روی شبانه، به عنوان یک وقت خیلی بد برای پارتیِ مخطلط. اما متاسفم، این تصورِ معمول از لذت‌گرایی شباهتِ چندانی به اپیکوریسم نداره. وقتی از ایپکوریسم حرف می‌زنیم، این تصور رو باید به میزانِ کسل‌کننده‌ای تعدیل کنیم، خیلی زیاد، تا جایی که لذت‌گراییِ اپیکوری در حدِ نوعی زهدِ ملایم تنزل می‌کنه. در باغِ اپیکوری از جوجه و منقل خبری نبود، قوتِ غالبِ اهالیِ باغ نان و آب بود. پنیر براشون تجمل حساب می‌شد. اپیکورس رابطه‌ی جنسی رو منع می‌کرد و می‌گفت “رابطه‌ی جنسی هرگز برای کسی فایده نداشته و اگر ضرری نرسانده از یاریِ بخت بوده.”  

 

با این اوصاف بد نیست بپرسیم “پس چرا به فلسفه‌‌ی اپیکوریسم می‌گن لذت‌گرایانه؟” پاسخ در تعریفِ لذت از منظرِ ایپکوریان نهفته‌ است. اپیکورس دو نوع لذت رو تمیز میده: لذتِ متحرک، و لذتِ ساکن. لذتِ متحرک همیشه از یه مبدای ناخوشایند، از یه رنج و کمبود حرکت می‌کنه به سمتِ برطرف کردنِ اون رنج و کمبود. و لذتِ ساکن لذتیه که در سکون، در فقدانِ رنج تجربه، میشه. مثلاً  غذا خوردن یک لذتِ متحرکه. چون از یه رنج شروع میشه: گشنگی، رنجی که برای رفعش باید عملی انجام بدیم: غذا خوردن. غذا خوردن یک لذت متحرکه، وقتی سیر هستیم، لذتِ ساکن رو تجربه می‌کنیم، لذتِ سیری لذتی در آرامش و سکونه. هدفِ اخلاقِ اپیکوری آرامشه. آرامش در فلسفه‌ی اپیکور یعنی فقدانِ درد و رنج. انسانِ ایده‌آلِ اپیکوری همیشه در حالِ خوردن، یعنی کسبِ لذتِ متحرک، نیست، اتفاقاً موجود کم‌غذاییه، فقط اون قدری می‌خوره که رنجِ گرسنگی آزارش نده، به قدری که برای کسبِ آرامشِ سیری لازمه. انسانِ اپیکوری در قصر زندگی نمی‌کنه، به حداقلِ اسبابِ زندگی راضیه، همین که سرما و گرما رنجش نده براش کافیه، چون هدفش فقط کسبِ آرامشه از طریقِ دفعِ رنجه. کسی که به سبکِ اپیکوریان زندگی می‌کنه، مدام در حالِ معاشرت با دیگران نیست، فقط در حدی با دیگران نشست‌و‌برخاست می‌کنه که از اضطرابِ تنهایی رها بشه. خلاصه هدفِ انسانِ اپیکوری کسبِ آرامش از طریقِ زدودنِ درد و رنجه، نه بیشینه کردن لذت. بیشینه کردنِ لذت دغدغه‌ی مهمانانِ باغِ لواسونه. برای همینه که در سفره‌ی لواسون، جوجه، چنچه، و فسنجون پیدا میشه، در حالی که با آب و نون هم میشه از رنجِ گرسنگی خلاص شد. ضمناً وقتی هدف سیر شدنه، به جون خریدنِ رنجِ تهیه‌ی هر چیزی بیش از اون حداقلی که شکم رو سیر می‌کنه، رنجِ مضاعفه. اگر نون و آب گرسنگی رو برطرف می‌کنه، رنجِ جوجه کباب کردن رنجی گزافه.

 

اپیکوریان به این نکته هم توجه می‌دند: رنج فقط مقدمه‌ای بر لذات نیست، رنج موخره‌ی بعضی از لذات هم هست. یعنی گاهی هم برای لذتی قراره ببریم رنج می‌بریم، هم بخاطرِ لذتی که بردیم. وقتی پرخوری می‌کنیم، هم قبلش مجبوریم رنجِ سفره‌ی رنگین چیدن رو به جون بخریم، و هم بعدش رنجِ سنگینی و چاقی و بیماری متحمل بشیم. با این اوصاف، از نظر اپیکوروس لذت وقفه‌‌‌ی کوتاهیه بین دو رنج: رنجِ تهیه‌ی مقدماتِ لذت‌جویی، رنجِ عواقبِ لذت‌جویی.

 

اپیکوریان لذات رو به دو دسته‌ی جسمانی و معنوی هم تقسیم می‌کنند. با این فرمونی که تا اینجا اومدیم، راحت میشه حدس زد که اپیکورویان به کدوم توصیه می‌کنند: لذاتِ معنوی. مثلاً چی؟ مثلاً لذتِ فلسفیدن. اِپیکورِس در دفاع از لذاتِ معنوی میگه: در لذاتِ معنوی از درد و رنج و فرسودگیِ جسمانی خبری نیست، به عکس، این لذات حتی می‌تونند تسکین‌بخشِ آلامِ جسمانی هم باشند. برای نمونه: آگاهی می‌تونه هم منشاً لذتِ معنوی باشه، هم با امیدبخشی اسبابِ تسلایِ رنج، چه از نوع جسمانی  چه از نوعِ روانی. امیدوارم این پادکست برای شنونده‌‌هاش گاهی منشأ چنین لذتی باشه. گه‌گاه برام بعضی‌هاتون پیام‌هایی فرستادید که نشون میده گویا گاهی هست. خوشحالم از این بابت. برام نوشتید که رنجِ ترافیک رو کاسته، به لذتِ پیاده‌روی‌تون افزوده. یه نفر از شما نوشته “سه سال دیدن همراهِ همیشگیِ پیاده‌رویم بوده و حالا که بینِ انتشارِ قسمت‌‌هاش وقفه افتاده، اضافه وزن آوردم.” نوشته “برای سلامتی ِکبد من هم شده فعالیت‌تون رو بیشتر کنید(من که به خودم امیدی ندارم.)” من سعی می‌کنم فعال‌تر باشم. کاهشِ وزن‌تون با من ولی سلامتِ کبدتون رو نمی‌تونم به عهده‌ بگیریم. 

 

اپیکوریسم فلسفه‌ای لذت‌گراست، با این حال اپیکوریان توصیه می‌کنند به رفتارِ فضیلتمندانه. لذت و فضیلت چندان سازگار به نظر نمی‌رسند. مثلاً درستکاری رو به عنوانِ فضیلت در نظر بگیرید. لذت و درستکاری چقدر سازگار به نظر می‌رسند؟ گرچه می‌دونم ممکنه یه آدمِ شیرین‌دهنی هم پیدا بشه و با ذوغِ یه مجریِ نوعیِ صدا و سیما، تا این دو تا رو می‌شنوه، از لذتِ درستکاری حرف بزنه، ولی انصافاً آشتی دادنِ این دو تا سخت به نظر می‌رسه.

 

اما اپیکوریان مخالفند و اصلاً نیازی به آشتی دادن نمی‌بینند. این دو رو ذاتاً سازگار می‌دونند. معتقدند که فقط اهلِ فضیلتند که در لذت زندگی می‌کنند، با ادبیاتِ اپیکوری یعنی در آرامشند. این نقلِ قول از اپیکوریان رو بشنوید: “انسانِ عادل بیش از همه‌ی آدمیان از تشویش و اضطراب آزادتر است”، چون به باورِ اپیکوریان با عدل پیشه کردن میشه در آرامش زیست، از کسی ترس نداشت. عدالت مطلوبِ اپیکوریانه، نه چون فضیلته، بلکه چون آثار و نتایجِ مطلوبی داره. این خصوصیتِ اخلاق‌های پیامدگراست. در پیامدگرایی، چنانکه از اسمش پیداست، مهم پیامد و نتیجه‌ی عمله، نه خودِ عمل. شنیدید میگند “هدف وسیله رو توجیه نمی‌کنه”؟ در موردِ پیامدگرایی این طوری نیست، هدف مهمه، وسیله مهم نیست. اگر با ظلم می‌شد به آرامش رسید، اپیکوریان توصیه به ظلم می‌کردند. 

 

خب، اینجا می‌تونیم با مرورِ کوتاهی از چیزهایی که گفتم، بحثِ اخلاقِ اپیکوری رو ببندیم. گفتیم: یک: اخلاق اپیکوری لذت‌گرایانه‌ست، اما نه مطابق با تصورِ معول از لذت‌گرایی. هدفِ این اخلاق کمینه کردنِ رنجه، نه بیشینه کردنِ لذت. دو: دو نوع لذت وجود داره: متحرک و ساکن. لذتِ متحرک حاصلِ عملیه که برای رفعِ رنج انجام میشه، مثل لذتِ خوردن وقتی دچارِ رنجِ گرسنگی هستیم. لذتِ ساکن وقتی تجربه می‌شه که رنج‌ها غایب‌اند، مثلِ وقتی سیریم، در سلامتیم یا آرامشِ روانی داریم. سه: اپیکوریان از دو  نوع لذتِ جسمی و معنوی گفتند و اولویت رو دادند به نوعِ معنوی. چهار: اپیکوریان توصیه به فضیلت می‌کنند، چون تنها با فضیلت میشه در آرامش زندگی کرد. و پنج: خیلی خلاصه از پیامدگرایی هم حرف زدیم.

 

به رسمِ معمول، وقتی به اپیکوریان رسیدم تحقیق کردم ببینم آیا به هنر و زیبایی هم پرداختند یا نه. در این زمینه به فارسی مطلبِ قابل توجهی پیدا نکردم. دستِ آخر یه مقاله‌‌ی خوب به زبان انگلیسی پیدا کردم. پس به‌تون مژده میدم که آنچه در چند دقیقه‌ی آینده در موردِ اپیکوریان و هنر خواهید شنید احتمالاً به فارسی جای دیگه پیدا نمی‌کنید.

 

دیدگاه اپیکوریان به هنر هماهنگه با رویکردِ لذت‌گرایانه‌‌شون. اپیکوریان دعوت می‌کنند به لذت بردن از دیدنی‌های چشم‌نواز و آواهای گوش‌نواز. گرچه حکیمِ اپیکوری در جستجوی حقیقته، اما از اشیای محسوس و زیبا چشم‌پوشی نمی‌کنه. اپیکوریان برای کشفِ حقیقت به جنگ محسوساتِ عینی نمی‌رند. آنچه جسمانی، عینی و محسوسه رو به نفع حقیقتِ عقلانیِ نامحسوس پس نمی‌زنند. حکیمِ اپیکوری معتقده حکمت تنها از طریقِ لذت بردن از تجربیاتِ حسیِ خوشایند و درک درست‌شون میسر میشه. انسانِ خردمندِ اپیکوری شیفته‌ی دیدنِ حقیقته، و باور داره که عشقِ به حقیقت عشقِ به تمامِ زیباهایی‌ست.

 

اپیکور بینِ دو کاربردِ شعر، یعنی آموزش و سرگرمی، تفاوت قائل شد و شعر رو به طور کلی به عنوانِ ابزارِ آموزشی محکوم کرد. باور داشت که هنر تنها می‌تونه دستمایه‌ی ادراکِ حسیِ لذتبخش باشه. پیگیریِ دانش و فهم در هنر تمایلی پوچه، جستجوی چیزیه در جایی که نیست. حکیمِِ اپیکوری در موردِ آثارِ هنری بحثِ کارشناسی نمی‌کنه. منتقدِ هنری هنر رو از  مسیرِ درستش منحرف می‌کنه. مخاطبِ ترازِ هنر، در هنر جزء اداراکِ حسیِ خوشایند چیزی جستجو نمی‌کنه. حالا این رویکرد رو مقایسه کنیم با رویکردِ گذشتگانِ اپیکور. دو تا قله‌ی مرتفع رو پشت سر گذاشتیم، افلاطون و ارسطو. به باورِ افلاطون هنر ذاتاً تقلیدِ ناقصیه از اشیای جهان که خود سایه‌های هستند از نسخه‌های اصلی در جهانِ مثل. شاعران در آرمانشهرِ افلاطونی جایی ندارند. تنها آثاری اجازه‌ی انتشار دارند که در خدمتِ خیرِ برتر و اهدافِ آرمانشهر هستند. ارسطو در سبک‌های هنری ترجیحِ مشخصی داشت، تراژدی. چون تراژدی سببِ کاتارسیس (تصفیه و پالایش روایی) میشه و  به توسعه و تقویتِ فضایل انسانی کمک می‌کنه. و حالا اپیکوریان، مکتبی که در هنر جز دنبالِ جز هنر نیست. رویکردِ اپیکوریان به رویکرد‌های مدرن نزدیک‌تره تا رویکردهای گذشتگانِ خودش. شباهت‌هایی میشه پیدا میان رویکردِ اپیکوری و ایده‌ی هنر برای هنر یا Art for art’s sake. ایده‌ای که به ارزش درونیِ هنر، جدای ارزش‌های آموزشی، اخلاقی یا کاربردهای سود‌جویانهٔ هنر اشاره می‌کنه. هنر رو به مثابه هنر ارزشمند می‌دونه، هنری که وسیله نیست، بلکه خودش هدفه. 

 

اپیکوریان مشتاقِ تجربه‌ی حسیِ لذتبخش هستند، نه جستنِ هدف و معنی‌ در اثرِ هنری. حکیمِ اپیکوری امیال و ارزش‌های خودش رو به اثر تحمیل نمی‌کنه. قرن‌ها بعد اهل فلسفه و هنر از disintrestedness به معنای فارغ بودن از میل‌ورزی یا بی‌طرفی در هنر به عنوانِ وضعیت صحیحِ مواجه با آثار هنری حرف زندند. تاکید کردند که تجربه‌ی صحیحِ زیبایی‌شناختی تنها در صورتی ممکنه که مخاطب بی‌غرض بر خودِ اثر و کیفیتش متمرکز بشه، بدون در نظر گرفتنِ امیال و ارزش‌های شخصیِ خودش و صاحب اثر.

 

بیش از این فرصت نیست این مبحثِ جذاب رو ادامه بدیم. به یه مثال بسنده می‌کنم تا بعد که دوباره سراغِ این بحث بیایم. فرض کنید دارید به یه قطعه‌ی موسیقی گوش میکنید، اگر بی‌طرفانه گوش کنید، فقط به لذت بردن از ترکیب صداها، هماهنگی سازها و احساساتی که موسیقی به شما منتقل می‌کنه توجه می‌کنید. به محضِ اینکه به این فکر کنید که این موسیقی به درد تبلیغِ کسب‌وکارم می‌خوره یا نه، یا ای بابا این که اثرِ فلانیه که ازش خوشم نمیاد، یا یادش بخیر این رو با بهمانی، یکی از سیلِ دوستانی که مهاجرت کرده، در راهِ شمال گوش می‌دادیم، دیگه از وضعیت disinterestedness، یعنی بی‌طرفی و بی‌غرضی، خارج شدید، چون تمایلات و احساساتِ شخصی‌تون وارد قضاوت شدند. در این حالت شما به جای تمرکز روی خودِ اثر درگیرِ امورِ پیرامونی‌ای شدید که به اصلِ اثر مربوط نیست.

 

خب، بحثِ ما درباره‌ی اپیکوریان تموم شد. می‌خوام یه خبرِ خوب به‌تون بدم. سایتِ دیدن آغاز به کار کرد. آدرسش هست didanpodcast.com. زیاد ازم پرسیدید متنِ قسمت‌ها رو کجا می‌تونیم بخونیم، حالا دیگه پاسخِ روشنی دارم: در didanpodcast.com. اونجا راه‌های تماس و آدرسِ صفحاتِ دیدن در شبکه‌های اجتماعی رو هم براتون نوشتم. مرتب ازم می‌پرسید چی بخونم برای شروع فلسفه؟ پاسخم رو در سایت نوشتم: didanpodcast.com

 

سایتِ دیدن به لطفِ این دوستان ممکن شده: 

  • حامد ستاریان، دوستِ مهربان و بامعرفتم، که سایت رو طراحی کرده و ساخته و میزبانی می‌کنه.
  • پارسا، یکی از مخاطبانِ دیدن، که بخشی از هزینه‌های طراحیِ سایت رو تقبل کرد.
  • یه تعدادی از مخاطبانِ عزیزِ دیدن هم به من کمک کردند متن‌هایی که من برای هر قسمت نوشته بودم رو با اصل هر اپیزودِ ضبط‌شده تطابق دادند و متن‌ها رو ویرایش و تصحیح کردند. متن‌های که توی سایت می‌بینند به لطفِ این دوستان آماده شده: بیش از همه دریا طالبیِ عزیز، و بعد پوریا، بهاره کایدان، فرزانه، احمد عزیزی، سجاد کاظمی، مهرداد عابدینی و آرش تقی‌پور. متشکرم از کمک‌تون.

 

didanpodcast شناسه‌ی دیدن هست در اینستاگرام، تلگرام و توئیتره. دیدن رو به دوستان‌تون معرفی کنید. دیدن فقط به واسطه‌ی معرفیِ شما مخاطبِ جدید پیدا می‌کنه. هیچ پیامی رو بدونِ پاسخ نمی‌ذارم، برام بنویسید. به امیدِ دیدار. فعلاً، تا بعد.

اشتراک‌گذاری این مطلب
Subscribe
Notify of
guest
0 دیدگاه‌ها
Inline Feedbacks
View all comments

دیدن متکی به همراهی شماست. از دیدن حمایت کنید.